جدول جو
جدول جو

معنی سینه کردن

سینه کردن
پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
تصویری از سینه کردن
تصویر سینه کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سینه کردن

سینه کردن

سینه کردن
عمل سینه زن. در اصطلاح تیراندازان آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آن جا خیز کرده به جای دیگر افتد، تفاخر کردن فخر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

سینه کردن

سینه کردن
اصطلاحی است در تیراندازی، وقتی که تیر بعد از اصابت به زمین کمانه کرده به جای دیگر پرت می شود، تفاخر کردن، مغرور شدن
سینه کردن
فرهنگ فارسی معین

سینه کردن

سینه کردن
تفاخر کردن. فخر نمودن. (برهان). کنایه از تفاخر کردن. (آنندراج) :
چو ز پهلوی غمت دل نخورد جز جگری
تو مکن سینه که چون من نبود دلداری.
رفیع الدین لنبانی.
سینه مکن به بستن دل زآن قبل که تو
دل بسته ای نه ملک خراسان گشاده ای.
مجیرالدین بیلقانی.
ملک بدین کار و کیایی تراست
سینه کن این سینه گشایی تراست.
نظامی.
سینه میکرد از سپهداری خویش
لاف میزد از کله داری خویش.
عطار.
، راندن چنانکه غارتگری گله را یا نخجیروان دستۀ شکاری را یا ستوربان در چراگاه خیلی اسب برهنه را. (یادداشت بخط مؤلف).
- سینه کردن تیر، (اصطلاح تیراندازان) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. (برهان) (انجمن آرا) (از بهار عجم) :
کنون که تیر فلک سینه کرد سینه بدزد
بجست برق بلا نم در آبگینه بدزد.
ملا ملک قمی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پینه کردن

پینه کردن
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار

سیاه کردن

سیاه کردن
برنگ سیاه در آوردن، یا سیاه کردن روی. (چهره) صورت خود را به رنگ سیاه درآوردن، توضیح این کار در ماتم و سوگواری معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار

پینه کردن

پینه کردن
ستبر شدن پوست به ویژه در کف دست و پا در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
پینه کردن
فرهنگ فارسی عمید