جدول جو
جدول جو

معنی ده و گیر

ده و گیر
کنایه از غوغا و هنگامۀ جنگ و پیکار، ده و دار برای مثال شه به ناز و نشاط شد مشغول / کز ده و گیر گشته بود ملول (نظامی۴ - ۶۱۰)
تصویری از ده و گیر
تصویر ده و گیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ده و گیر

ده و گیر

ده و گیر
داد و ستد. (ناظم الاطباء). دادن و ستدن. بده و بگیر. (از شرفنامۀ منیری) ، ده و دار. (ناظم الاطباء). بزن و بگیر. هیاهوی دو سپاه درهم افتاده. همهمه و غلغلۀ جنگ:
ده و گیر برخاست با دار و برد
هوا چون بیابان شد از تیره گرد.
اسدی.
دو لشکر برآمیخت از چپ و راست
ده و گیر پرخاشجویان بخاست.
اسدی.
شه به نازو نشاط شد مشغول
کز ده و گیر گشته بود ملول.
نظامی.
و رجوع به ده و دار شود
لغت نامه دهخدا

ده و نیم

ده و نیم
عوارضی که ظاهرا برای تامین مخارج محصلان مالیات وصول میشد (ایلخانان)
فرهنگ لغت هوشیار

دار و گیر

دار و گیر
توقیف و مقید کردن اشخاص، جنگ، جدال، هنگامه، معرکه
دار و گیر
فرهنگ فارسی معین

دار و گیر

دار و گیر
امر از داشتن و گرفتن، جاه وجلال و شوکت. (ناظم الاطباء). کرّ و فرّ:
یکی حمله بردند بر سان شیر
بدان لشکر گشن با دار و گیر.
فردوسی.
، فرماندهی. (ناظم الاطباء). ریاست. (غیاث) ، خودنمایی و تکبر. (ناظم الاطباء) ، جنگ و پیکار و ستیز. (غیاث) :
یکی بیژن گیو و دیگر هژیر
که در جنگ بودند با دار و گیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا