جدول جو
جدول جو

معنی خون ریز

خون ریز
ریزندۀ خون، کنایه از قاتل و بی رحم، خون ریزی
تصویری از خون ریز
تصویر خون ریز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خون ریز

خون ریزی

خون ریزی
خارج شدن خون از رگ، کنایه از قتل
خون ریزی ماهیانه (ماهانه): در علم زیست شناسی قاعدگی
خون ریزی
فرهنگ فارسی عمید

خوان ریز

خوان ریز
ریزۀ خوان. ته سفره:
گیر گدای محبتم نه ام آخر
خرمگس خوان ریزهای صفاهان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

خون میز

خون میز
نام مرضی است که در گاو و گوسفند پدید آید، خون شاش، در نهاوند این مرض را ’خون میز’ و در اصفهان ’شکاری’ و در خراسان ’سپرزی’ و در کرج ’خون شاش’ می نامند، اسبل تو، زهره تو، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خون ریزش

خون ریزش
خون ریزی. سفک دماء. (یادداشت بخط مؤلف) :
مالی بزرگ فرمود تا صدقه بدادند که بیخون ریزش صلح افتاد. (تاریخ بیهقی). لشکرش گفتند این چیزی است که اومی داند بی رنج و خون ریزش رنج اسکندر از ما بردارد. (اسکندرنامۀ نسخۀ سعید نفیسی). و اگر حسام الدین دعوی می کند که این احوال (سیاه و تاریک شدن عالم) بر خون ریزش آل عباس مترتب میشود غلط است. (از حبیب السیر ج 2 ص 36)
لغت نامه دهخدا

خون رز

خون رز
کنایه از شراب، برای مِثال مریز خون من ای بت به روزگار خزان / مساعدت کن و با من بریز خون رزان (امیرمعزی - ۵۲۸)
خون رز
فرهنگ فارسی عمید