جدول جو
جدول جو

معنی چرب دستی

چرب دستی
چیره دستی، چابکی و جلدی، مهارت در کار و هنری، برای مثال چرب دستی فلک بین تو که بی خامه و رنگ / کرد اطراف چمن را همه پرنقش و نگار (انوری - ۱۸۷)
تصویری از چرب دستی
تصویر چرب دستی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرب دستی

چرخ دستی

چرخ دستی
چرخ خیاطی. ماشین خیاطی که با دست بحرکت افتد. دستگاه خیاطی بدون پایه که چرخ آن را با دست حرکت دهند. رجوع به چرخ خیاطی شود
لغت نامه دهخدا

چرب دست

چرب دست
چیره دست، چابک دست، تردست، زبردست، جلد و چابک، کسی که در کار خود زبردست و ماهر باشد، برای مِثال سخن را نگارندۀ چرب دست / به نام سکندر چنین نقش بست (نظامی - ۱۰۳۸)، هنرمند، شیرین کار
چرب دست
فرهنگ فارسی عمید

چربدستی

چربدستی
ظرافت و تیزدستی و چابکی. (ناظم الاطباء) :
کمر بندد و چربدستی کند
بصد مهر مهمان پرستی کند.
نظامی.
، هنرمندی. مهارت. چیره دستی:
بفرمود تا زخم او را به تیر
مصور نگاری کند بر حریر
کمان مهره و شیر و آهو و گور
گشاده بر او چربدستی و زور.
فردوسی.
بدان چربدستی رسیده بکام
یکی پرمنش مرد ’مانی’ بنام.
فردوسی.
، تردستی و شیرینکاری، عاقلی و خردمندی، غلبه و تفوق. رجوع به چربدست شود
لغت نامه دهخدا

زبر دستی

زبر دستی
توانایی اقتدار مقابل زیر دستی، فرمانروایی مقابل زیر دستی مافوقی بالا دستی مقابل زیر دستی
فرهنگ لغت هوشیار