جدول جو
جدول جو

معنی جان ستاندن

جان ستاندن
کنایه از او را کشتن و قبض روح کردن، جان کسی را گرفتن
تصویری از جان ستاندن
تصویر جان ستاندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جان ستاندن

جان فشاندن

جان فشاندن
جان فشانی کردن، جان دادن، مردن، جان افشاندن
جان دادن، جان خود را در راه کسی فدا کردن، فداکاری کردن برای کسی، برای مِثال گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد / جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم (سعدی۲ - ۵۱۹)
جان فشاندن
فرهنگ فارسی عمید