جدول جو
جدول جو

معنی بزوشم

بزوشم
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبت، تبد، بزشم، بزوش، تفتیک
تصویری از بزوشم
تصویر بزوشم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بزوشم

بزوشم

بزوشم
پشم بز. (ناظم الاطباء) (مجمعالفرس). و در فرهنگ بزشم آورده (بحذف واو، بوزن گذشت) بمعنی پشم نرمی که در تحت موی بز می باشد و این بیت شیخ سعدی را مثال آورده:
یارم ز سفر آمد دیدم که بزشم آورد
چون نیک نگه کردم میش آمدو پشم آورد.
(مجمعالفرس).
موی و پشم بز را گویند. (برهان). مرعزی. (السامی). مِرعِز. مَرعَزا. مَرعَز. پت. (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزپشم شود
لغت نامه دهخدا

بزوشه

بزوشه
رستنی باشد که آن را بعربی لسان الحمل گویند و تخم آن را بارتنگ خوانند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). خسک. تخمش سرد و خشک است. (نزهه القلوب از یادداشت دهخدا). لسان الحمل و بارتنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بزوشک

بزوشک
دهی از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل است و 797 تن سکنه دارد. آب آن ازقنات و محصول آن غلات و میوه جات و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، کودک ظریف و ملیح، مرد ظریف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- قصر بزیع، قصری ظریف، و فی الحدیث: مررت بقصر مشید بزیع. قال صاحب النهایه: البزیع، الظریف من الناس. شبه القصر به لحسنه و کماله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بزوشا

بزوشا
دهی است جزء دهستان غنی بیگلوی بخش ماه نشان شهرستان زنجان. کوهستانی و سردسیر است و 577 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، بنشن، انگور، و میوه جات. شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2) ، ثفل کنجد روغن کشیده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بزپشم

بزپشم
مقابل بزموی است که بعربی شِعار گویند. بزوشم. مرعز. مرعزا. مرعزاء. مرعزی. (یادداشت بخط دهخدا) : ما له سبد و لا لبد، نیست او را بزموی و بزپشم. (مهذب الاسماء از یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا