معنی بر کار کردن بر کار کردن به کار انداختن، به کار گماشتن، روی کار آوردن تصویر بر کار کردن فرهنگ فارسی عمید
بر کار کردن بر کار کردن آمادۀ کار کردن. بکار انداختن. برای بکار بردن مهیا ساختن: لیث علی منجنیق ها بر باره برنهاد و بر کار کرد. (تاریخ سیستان). بعد از آن بپای حصار طاق شد و منجنیقها بر کار کرد. (تاریخ سیستان) لغت نامه دهخدا
بی کار کردن بی کار کردن عزل کردن. معزول کردن. (از یادداشت مؤلف). از کار برداشتن. از عمل پیاده کردن لغت نامه دهخدا