مشک موی. موی سیاه. (از ناظم الاطباء). که موئی چون مشک به بوی و به رنگ دارد. که زلفانش چون مشک سیاه و خوشبوی است: چنین سرخ دو بسد و مشکموی شگفتی بودگر بود پیرجوی. فردوسی. همه ماهروی و همه جعدموی همه چربگوی و همه مشکموی. فردوسی. همه دخت ترکان پوشیده روی همه سروقد و همه مشکموی. فردوسی. به مشکو رفت پیش مشک مویان وصیت کرد با آن ماهرویان. نظامی. و رجوع به مشک و ترکیبهای آن شود
بیدمِشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، گُربَکو، پَلِه، بَهرامَج، بَهرامِه، بیدموش، گُربِه بید