معنی گره دادن - فرهنگ فارسی عمید
معنی گره دادن
- گره دادن
- گره در چیزی انداختن، کنایه از پیچیده ساختن، گره بستن
تصویر گره دادن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گره دادن
گره دادن
- گره دادن
- گره زدن و بستن. رجوع به گره زدن و گره بستن شود، مجازاً، مشکل کردن کار
لغت نامه دهخدا
غره دادن
- غره دادن
- فریفتن، حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، تُنبُل ساختَن، گول زَدَن، دَستان آوَردَن، نارُو زَدَن، سالوسی کَردَن، مَکر کَردَن، تَرفَند کَردَن، تَبَندیدَن، اَورَندیدَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، گُربِه شانِه کَردَن، خُدعِه کَردَن، غَدر کَردَن، مُکایِدَت کَردَن، شَید آوَردَن، حُقِّه زَدَن، چَپ رَفتَن، کَید آوَردَن، غَدر داشتَن، غَدر اَندیشیدَن، نِیرَنگ ساختَن
فرهنگ فارسی عمید
گره داده
- گره داده
- گره خورده: کمند گره داده پیچ پیچ بجز گرد گردن نمی گشت هیچ. (نظامی)، امری که در آن مشکلی پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار
گرو دادن
- گرو دادن
- چیزی را برهن سپردن مقابل گرو گرفتن، ضمانت دادن، قول دادن: گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گره داده
- گره داده
- گره خورده. گره زده:
کمند گره دادۀ پیچ پیچ
بجز گرد گردن نمی گشت هیچ.
نظامی.
رجوع به گره شود
لغت نامه دهخدا
گرو دادن
- گرو دادن
- شیئی را به رهن سپردن، ضمانت دادن، قول دادن:
گهی خورشید بردی گوی و گه ماه
گهی شیرین گرو دادی و گه شاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا