جدول جو
جدول جو

معنی سپیدوا

سپیدوا
آش سفید، آش ماست، شوربا، سپیدبا، اسفیدباج
تصویری از سپیدوا
تصویر سپیدوا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سپیدوا

سپیدوا

سپیدوا
نام آشی است. (آنندراج). سپیدبا. رجوع به سپیدبا شود
لغت نامه دهخدا

سپیدپا

سپیدپا
خوش قَدَم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پِی، خُجَسته پِی، فَرُّخ پِی، فَرُّخ قَدَم، فَرخُنده پِی، پِی سِفید، پِی خُجَسته
سپیدپا
فرهنگ فارسی عمید

سپیدپا

سپیدپا
مبارک قدم و خجسته پی باشد بر خلاف سبزپا که نامبارک قدم راگویند. (برهان) (انجمن آرا) (شرفنامه) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سپیدبا

سپیدبا
از: سفید + با، آش، پهلوی سپت پاک. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آش ماست که ماست با باشد چه با بمعنی آش است. (برهان). بمعنی آش است و سپید برای آن گویند که مانند آشهای دیگر چیزی ترش یا شیرین در آن نیست و آن را شوربا نیز گویند. معرب آن سفیدباج است. (آنندراج) : گوشت قنبره غذای محمود دارد و قولنج را سود کند چون سپیدبا کنند بزیت و شبت... (الابنیه عن حقایق الادویه). اسفیدباج دفع مضرت [شراب] سپید و [تنک] با سپیدباها و توابل و تباهۀ خشک کنند. (نوروزنامه). دفع مضرت [شرابی که به ترشی زند] با سپیدباها و حرف و حلوا و شیرینی خورند تا زیان ندارد. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا

سپینود

سپینود
از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر شنگل هندی و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
سپینود
فرهنگ نامهای ایرانی