معنی سابقه دار - فرهنگ فارسی عمید
معنی سابقه دار
- سابقه دار
- دارای سابقۀ خوب یا بد، با سابقه، پیشینه دار
تصویر سابقه دار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سابقه دار
سابقه دار
- سابقه دار
- با سابقه (چه در کارهای خوب و چه بد) : مجرمین کار کشته و سابقه دار
فرهنگ لغت هوشیار
سابقه دار
- سابقه دار
- دارای پیشینه. دارای سابقۀ نیک یابد. با سابقه. آنکه بواسطۀ ممارست بسیار در شغلی یا کاری در کار خود مهارتی یافته است
لغت نامه دهخدا
سابقه داری
- سابقه داری
- عمل سابقه دار. رجوع به سابقه دار شود
لغت نامه دهخدا
سلیقه دار
- سلیقه دار
- خوش طبع. خوش وضع. دارای خصلت وسیرت نیک. خوشمزه. سلیقه مند. سلیقه شعار. (ناظم الاطباء). آنکه حسن انتخاب دارد. رجوع به سلیقه مند شود
لغت نامه دهخدا