جدول جو
جدول جو

معنی زه کمان

زه کمان
چلّۀ کمان، چرم کمان، چرم گور، چرم گوزن، وتر
تصویری از زه کمان
تصویر زه کمان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زه کمان

زه کمان

زه کمان
شِرْع. (دهار). شِرْعه. قُنْب. قِناب. (منتهی الارب). وتر. رودۀ تابیده که بر کمان بندند و به خاصیت ارتجاعی آن تیر را پرتاب کنند: امیر به ترکی مرا گفت زه کمان جدا کن و بر پیل رو و از آنجا بر درخت پیلبان را به زه کمان بیاویز. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458)
لغت نامه دهخدا

زه مکان

زه مکان
دهی از دهستان اسفندقه است که در بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

چله کمان

چله کمان
زِهِ کَمان، چَرمِ گَوَزن، چَرمِ کَمان، چَرمِ گور، وَتَر
چله کمان
فرهنگ فارسی عمید

شخ کمان

شخ کمان
ویژگی تیراندازی که کمان سخت و محکم داشته باشد، قوی، پرزور، نیرومند
شخ کمان
فرهنگ فارسی عمید

چهل کمان

چهل کمان
دهی است از دهستان پساک__وه بخش کلات شهرستان دره گز. در 17هزارگزی جنوب خاوری دره گز واقع است. دره و معتدل است، 162 تن سکنه دارد از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

ده زمان

ده زمان
دهی است از دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک در 32هزارگزی جنوب باختری آستانه. دارای 135 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا