جدول جو
جدول جو

معنی رنج کشیدن

رنج کشیدن
رنج بردن، تحمل سختی و مشقت کردن، زحمت کشیدن
تصویری از رنج کشیدن
تصویر رنج کشیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رنج کشیدن

رنج کشیدن

رنج کشیدن
زحمت کشیدن مشقت کشیدن، درد کشیدن تحمل درد کردن، اندوه خوردن غصه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

رنج کشیدن

رنج کشیدن
تحمل مشقت و سختی کردن. تعب و زحمت را متحمل شدن. زحمت کشیدن. رنج بردن. مقاسات. (دهار). تکلف. بخشم رنج چیزی بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی) :
کشیدی ورا گفت بسیار رنج
کنون برخور ای رنج دیده ز گنج.
فردوسی.
این آزادمرد در هوای ما بسیار بلاها دیده است و رنجهای بزرگ کشیده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286). و خواجه اسماعیل رنجهای بسیار کشید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 254). خوارزمشاه را رنج باید کشید. (تاریخ بیهقی ص 355).
دل بیش کشد رنج چو دلبر دو شود
سر گردد رنجور چو افسر دو شود.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

رنگ کشیدن

رنگ کشیدن
رنگ دادن. رنگ بخشیدن. رنگ کردن. رجوع به رنگ دادن و رنگ کردن شود:
جواهر تو بخشی دل سنگ را
تو بر روی گوهر کشی رنگ را.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

راه کشیدن

راه کشیدن
ساختن راه، بنا کردن راه میان شهرها و آبادیها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار

مرنو کشیدن

مرنو کشیدن
صدا بر آوردن گربه (مخصوصا بهنگام مستی شهوت)
مرنو کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار