جدول جو
جدول جو

معنی دهیوپد

دهیوپد
فرماندار، فرمانروای یک ناحیه یا بخش از کشور
تصویری از دهیوپد
تصویر دهیوپد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دهیوپد

دهیوپد

دهیوپد
دهیوپت. رجوع به دهیوپت شود، امر به معروف و نهی از منکر. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دهیوپت

دهیوپت
مرکب از: دهیو (= دیه به معنی ناحیه و کشور) + پت (= پد، پسوند دارندگی) مالک و فرمانروای ناحیه یا کشور. از عهد بسیار کهن ایرانیان جامعۀ دودمانی تشکیل داده بودند که از جهت تقسیمات ارضی مبتنی بر 4 بخش بود: خانه قریه قبیله و کشور و دهیوپد (دهیوپت) رئیس کشور و ناحیۀ بزرگ بوده است. (از ذیل برهان چ معین). آریاهای ایرانی رئیس قوم یا مردم را چنین می نامیدند. (ایران باستان ج 1 ص 10). خود ده یوپت یا رئیس مملکت هم انتخابی است (در حکومت اشکانی) معلوم است که با این وضع، حکومت ده یوپت محدود بوده و او می بایست با رؤسای عشایر و تیره ها و متنفذین قوم شور کند و در میان آنها فقط شخص اول باشد. این وضع در ایام صلح بود ولی در هنگام جنگ چون دهیوپت ها فرماندهی لشکر را بر عهده داشتند بر اختیاراتشان می افزود. (از ایران باستان ج 3 ص 2647)
لغت نامه دهخدا

دهموبد

دهموبد
پیشواو پیر آتش - پرستان. (ناظم الاطباء). ممکن است صورتی از هیربد یا دِه موبَد یعنی موبد ده و ناحیه باشد
لغت نامه دهخدا

دهرود

دهرود
سازی که ده زه داشته باشد. می گویند باربد این ساز را می نواخته
دهرود
فرهنگ فارسی عمید