جدول جو
جدول جو

معنی دستخوش

دستخوش
کسی که بازیچه و مسخرۀ دیگری شود، زبون، زیردست، کلمۀ تحسین که در قمار به کسی که خوب بازی کند و ببرد یا به کسی که با تردستی و مهارت کاری انجام بدهد می گویند، آفرین، پولی را می گویند که کسی که در قمار برده به رسم انعام به دیگری بدهد
تصویری از دستخوش
تصویر دستخوش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دستخوش

دستخوش

دستخوش
دستمال، دستار و بمعنی زبون و زیر دست آفرین، احسنت، مرحبا، کلمه تحسین است
فرهنگ لغت هوشیار

دست خوش

دست خوش
پولی که از طرف برنده در قمار به عنوان انعام به دیگری داده شود، کلمه تحسین به معنی، آفرین، مرحبا
دست خوش
فرهنگ فارسی معین

دست خوش

دست خوش
دست خشک. دستمال. (برهان) (شرفنامۀ منیری). دستار
لغت نامه دهخدا

دست خوش

دست خوش
این ترکیب در بیت ذیل منسوب به رودکی آمده است و ظاهراً بدان هم معنی دست خوب می توان داد و هم معنی دست خوش و ملعبه:
عالم چو ستم کند ستمکش مائیم
دست خوش روزگار ناخوش مائیم.
(منسوب به رودکی)
لغت نامه دهخدا

دستخوشی

دستخوشی
سهل الحصولی. آسان بدست آیی. زبونی. ملعبگی:
تو پنداری که با تو من باشم شاد
زین دستخوشی منت که آگاهی داد.
فرخی.
، مسخرگی
لغت نامه دهخدا