خن خن خانه و بیت خواه در روی زمین باشد و خواه زیر زمین. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مخفف خان. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : چون تف آتش فتاد از خن مشرق در آب زلف بنفشه برست از کلۀ یاسمن. امام فخر رازی (از جهانگیری). ، خانه زیرکشتی. (از ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
خن خن بریدن جِذْع. منه: خَن َّ الجِذْع َ خناً، گرفتن مال کس. منه: خن ماله، برآوردن از جله بتدریج چیزی بعد چیزی. منه: خن الجله، درآمدن در حریم قوم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خن القوم لغت نامه دهخدا
خن خن خانه، جا، محل، مکان، انبار کشتی، طبقه پائین کشتی، کابین کشتی، گلخن، سوراخ، منفذ فرهنگ واژه مترادف متضاد