جدول جو
جدول جو

معنی خانه فروش

خانه فروش
فروشندۀ خانه، فروختن و حراج اثاث خانه، کنایه از غارت، کنایه از تارک دنیا و راغب آخرت
تصویری از خانه فروش
تصویر خانه فروش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خانه فروش

خانه فروش

خانه فروش
کسی که خانه خود را بفروشد، کسی که خانه خود را بفروشد، کسی که از جانب دیوان برای اخذ مالیات عقب افتاده یا مصادره یا جریمه و یا از روی ظلم و ستم خانه و اثاث کسی را بزور بفروشد، تارک دنیا
فرهنگ لغت هوشیار

خانه فروشی

خانه فروشی
فروختن خانه خود یا دیگری، عرض تجمل و ساز و برگ و سامان
خانه فروشی
فرهنگ لغت هوشیار

خانه فروشی

خانه فروشی
عرض تجمل و اظهار ثروت وبیان ساز و برگ و سازمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) :
عشق تو عقل مرا کیسه بصابون زده ست
وام ده تا هوش را خانه فروشی زند.
خاقانی.
دید دلم وقف عشق خانه بام آسمان
خانه فروشی بزد دل ز کنارم ببرد.
خاقانی.
عشق بگسترد نطع پای فرو کوب هان
خانه فروشی بزن آستنی برفشان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

خانه بدوش

خانه بدوش
آدم بی خانه کس که خانه و جای معینی ندارد بی خانمان آواره
خانه بدوش
فرهنگ لغت هوشیار

خرده فروش

خرده فروش
آنکه کالا ها و اجناس را بمقدار اندک فروشد مقابل عمده فروش
خرده فروش
فرهنگ لغت هوشیار

دانش فروش

دانش فروش
فروشندۀ دانش، عالم، دانشمند، کسی که علم و دانش خود را به رخ دیگران بکشد، فضل فروش
دانش فروش
فرهنگ فارسی عمید