جدول جو
جدول جو

معنی خاک بوس

خاک بوس
بوسندۀ خاک در نزد کسی به رسم تعظیم و احترام، بوسیدن زمین از روی ادب و احترام، برای مثال ز این پس من و خاک بوس پایت / گردن نکشم ز حکم و رایت (نظامی۳ - ۴۹۰)
تصویری از خاک بوس
تصویر خاک بوس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خاک بوس

خاکبوس

خاکبوس
بوسیدن زمین مراحترام را، سجده از روی ادب بجا آوردن:
پیران قبیله خاک برسر
رفتند بخاکبوس آن در،
نظامی،
زین پس من و خاکبوس پایت
گردن نکشم ز حکم و رایت،
نظامی،
اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش
از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود،
حافظ،
در طوس بشرف خاکبوس حضرت اعلی مستعد گشت، (سمطالعلی ص 35)،
بوسندۀ خاک مر احترام را:
که آئی بفرمانبری شاه را
بوی خاکبوس آن کئی گاه را،
(گرشاسب نامه)،
تا لب من خاک بوس کوی تست
هر دم از لب بوی جان می آیدم،
؟
لغت نامه دهخدا

پای بوس

پای بوس
بوسنده پاظنکه پای کسی را بوسد، پای بوسی تشریف بخدمت: بپا بوس علی بن موسی الرضا مشرف شدم. یا به پابوس کسی رفتن، بخدمت او رسیدن حضور او مشرف شدن
فرهنگ لغت هوشیار

خاک برسر

خاک برسر
مصیبت دیده، برای مِثال پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاک بوس آن در (نظامی۳ - ۴۲۴)، خوار، ذلیل. در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب
خاک برسر شدن: کنایه از بدبخت شدن، بیچاره شدن
خاک برسر
فرهنگ فارسی عمید

خاک برگ

خاک برگ
خاکی که با برگ های پوسیده مخلوط کرده و در گلدان یا باغچه می ریزند
خاک برگ
فرهنگ فارسی عمید

خاک بیز

خاک بیز
کسی که خاک را برای یافتن چیزی با ارزش غربال کند، برای مِثال زر سوده را گر بود ریزریز / به سیماب جمع آورد خاک بیز (نظامی۶ - ۱۰۸۶)، کنایه از خاکسار
خاک بیز
فرهنگ فارسی عمید