جدول جو
جدول جو

معنی چوب کار

چوب کار
نجّار، آنکه اشیای چوبی درست می کند، درودگر
تصویری از چوب کار
تصویر چوب کار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چوب کار

چوب کاری

چوب کاری
کسی را با چوب زدن، کتک زدن کسی با چوب، کنایه از شرمسار ساختن با محبت بیش از حد، شغل چوب کار، نجاری
چوب کاری
فرهنگ فارسی عمید

چرب کار

چرب کار
کسی که غذای چرب مانند آبگوشت، کباب و مانند آن ها بپزد، صنف کله پز و دیزی پز
چرب کار
فرهنگ فارسی عمید

چوب دار

چوب دار
کسی که کارش خرید و فروش گوسفند است، گله دار، گوسفنددار، گرزدار، چوبک زن
چوب دار
فرهنگ فارسی عمید

چرب کار

چرب کار
آنکه غذای چرب پزد چون دیزی پز و کله پز و مانند اینها: جملۀ خلایق را بشمشیر برد از اسفاهی و حواشی و هر حلواگر و چربکار و نانوا و قصاب و خوردنین پز که در شهرها و قصبه ها بود آنجا فرودآورد. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا

چوب کاو

چوب کاو
آنچه بدان چوب را بکاوند، کاوندۀ چوب، عتله، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

خوب کار

خوب کار
نکوکار، نیک کردار، نکورفتار:
همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار
چنان کجا نبود نیکخواه چون بدخواه ...
فرخی،
آن خدای خوب کار بردبار
هدیه ها را می دهد در انتظار،
مولوی،
خوب کاران او چو کشت کنند
گاو در خرمن بهشت کنند،
اوحدی
لغت نامه دهخدا

چوبکاری

چوبکاری
کسی را با چوب زدن، سیاست و تنبیه بواسطه چوب زدن، عمل چوبکاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار