جدول جو
جدول جو

معنی پرجاذبه

پرجاذبه
پرکشش، آنچه یا آنکه گیرایی و کشش بسیار دارد
تصویری از پرجاذبه
تصویر پرجاذبه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرجاذبه

پر جاذبه

پر جاذبه
گیرا، خوش آوا که گیرایی بیار دارد: زن پرجاذبه صدای گرم و پرجاذبه
پر جاذبه
فرهنگ لغت هوشیار

مجاذبه

مجاذبه
مجاذبت در فارسی: کشمکش همدیگر را کشیدن نزاع و کشمکش کردن: یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند
فرهنگ لغت هوشیار

مجاذبه

مجاذبه
با کسی نزاع کردن در کشیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). منازعت کردن. جِذاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منازعت کردن با هم درکشیدن چیزی. (آنندراج) ، برگردانیدن کسی را ازجای. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، با یکدیگر چیزی را کشیدن. (آنندراج)
همدیگر را به سوی خود کشیدن و بردن. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاذبه شود
لغت نامه دهخدا

جاذبه

جاذبه
نیرویی که همۀ اجسام و اشیا را به سوی یکدیگر جذب می کند، گرانش، جاذب
جاذبه
فرهنگ فارسی عمید