معنی پر پیچ و تاب - فرهنگ فارسی عمید
معنی پر پیچ و تاب
- پر پیچ و تاب
- پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
تصویر پر پیچ و تاب
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پر پیچ و تاب
پر پیچ و تاب
- پر پیچ و تاب
- پیچ و تاب بسیار دارد، پر چین و شکن، درهم، بغرنج
فرهنگ لغت هوشیار
پرپیچ و تاب
- پرپیچ و تاب
- پرپیچ و خم. که پیچ و تاب بسیار دارد.
- گفتاری پرپیچ و تاب، گفتاری مبهم که مفهوم آن دیر دریافته شود
لغت نامه دهخدا