جدول جو
جدول جو

معنی به سر درآمدن

به سر درآمدن
با سر به زمین خوردن، لغزیدن و بر زمین خوردن
تصویری از به سر درآمدن
تصویر به سر درآمدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با به سر درآمدن

به سر در آمدن

به سر در آمدن
سِکَندَری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش
سِکَندَر، بِه سَر دَر آمدگی، شِکَرفیدن، شِکوخیدن، اَشکوخیدن، آشکوخیدن، اَشکوخ، آشکوخ
به سر در آمدن
فرهنگ فارسی عمید

بسر درآمدن

بسر درآمدن
پیش پا خوردن. (آنندراج). بزمین افتادن. تعثر. (منتهی الارب). عاثر. عثار. (تاج المصادر بیهقی). باسر به زمین خوردن. (فرهنگ فارسی معین) :
گرنه مستی از ره مستان و شر و شورشان
دورتر شو تا بسر درناید اسبت ای پسر.
ناصرخسرو.
از غاشیه داری تو خورشید
از گرم روی بسر درآید.
نورالدین ظهوری (از آنندراج) ، بزودی. رجوع به سرعت شود
لغت نامه دهخدا