معنی بستردن تصویر بستردن بستردنبِستُردَن ستردن، تراشیدن، خراشیدن، پاک کردن، زدودن، محو کردنستردن، تراشیدن، خراشیدن، پاک کردن، زدودن، محو کردن فرهنگ فارسی عمید