جدول جو
جدول جو

معنی آهن گداز

آهن گداز
آنکه یا آنچه آهن را ذوب می کند، گدازندۀ آهن
تصویری از آهن گداز
تصویر آهن گداز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آهن گداز

آهن گداز

آهن گداز
آنکه آهن گدازد:
بر این روزگاری برآمد براز (ظ: دراز)
دم آتش و رنج آهن گداز
گهرها یک اندر دگر ساختند
وزآن آتش تیز بگداختند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

آهن گذار

آهن گذار
آنکه تیر و مانند آنرا از آهن گذراند: مردان آهن گذار، آنکه از آهن گذرد: تیغ آهن گذار
فرهنگ لغت هوشیار

آهنگ ساز

آهنگ ساز
سازندۀ آهنگ، موسیقی دانی که آهنگ های موسیقی بسازد
آهنگ ساز
فرهنگ فارسی عمید

آهن گذار

آهن گذار
آنکه تیر و مانند آن را از آهن بگذراند، کنایه از قوی، نیرومند، برای مِثال شمار سپه آمدش صدهزار / همه شیرمردان آهن گذار (فردوسی۲ - ۸۴۶)
هر چیز که ازآهن بگذرد مثلاً تیغ آهن گذار، برای مِثال کجا تیغ و ژوپین آهن گذار / کجا نیزه و گرزۀ گاوسار (فردوسی - ۳/۳۸۸)
آهن گذار
فرهنگ فارسی عمید

جان گداز

جان گداز
آنچه روح و روان را ملول و افسرده کند، دردناک، ناتوان کننده، برای مِثال کند خواجه بر بستر جان گداز / یکی دست کوتاه و دیگر دراز (سعدی۱ - ۶۵)
جان گداز
فرهنگ فارسی عمید

گهر گداز

گهر گداز
آنکه جواهر را بگدازد، شیشه گر: آخر از ریگ گوهر گدازان چنان شیشه ای صافی کردند و از شوره خاک جهان این قالبهای لطیف ظاهر کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار