جدول جو
جدول جو

معنی آویزگن

آویزگن
درآویخته، آنکه به هرکس یا به هر چیز درآویزد، آنکه باعجز و لابه و التماس چیزی بخواهد
تصویری از آویزگن
تصویر آویزگن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آویزگن

آویزگن

آویزگن
آنکه بهر کس درآویزد. آنکه بهر چیز درآویزد. آنکه بهر چیز تشبث کند. شَبِث. (ربنجنی) (السامی فی الاسامی). عَلِق. (السامی فی الاسامی). متشبث، مبرم (چون گدا)
لغت نامه دهخدا

آویزان

آویزان
آویخته، معلق، در حال آویختگی، طفیلی، مزاحم، غمگین، در حال دعوا، گلاویز
آویزان
فرهنگ فارسی عمید