جدول جو
جدول جو

معنی اینفت

اینفت
آیفت، حاجت، نیاز، خواهش، درخواست، بهره، سود
تصویری از اینفت
تصویر اینفت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اینفت

اینفت

اینفت
حاجت از کسی خواستن و استدعای مطلبی نمودن. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). عریضه و استدعا و درخواست. (ناظم الاطباء). اما کلمه مصحف آیفت است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به آیفت شود.
لغت نامه دهخدا

اینوت

اینوت
عامیانه، بی پرده (گفتار) پوست کنده (گفتار). صریح. صریحاً. بالصراحه. گفتۀ روشن و کمی تند نسبت به شنونده ناشی از صراحت خلق و راستگویی گوینده. (یادداشت مؤلف). راست و صریح. بی پرده. بی پروا: حقیقت را رک پوست کنده می گویم. (فرهنگ فارسی معین).
- رک و راست، صاف و پوست کنده: ’من رک و راست حرف می زنم’ (فرهنگ فارسی معین).
، صریح اللهجه، آنکه رک و صریح حرف زند. آنکه سخن بی پرده گوید. رک گوی. یک لخت. بی شیله و پیله. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

اینت

اینت
این ترا ترا این: اینت میرسد، زهی، به به، خه خه، مرحبا، آفرین، در مورد تعجب نیز بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار

انفت

انفت
کراهت، ننگ، عار، زیان، ضرر، خسارت، نقصان
انفت داشتن: کراهت داشتن، ننگ و عار داشتن
انفت کردن: کراهت داشتن، ننگ و عار داشتن، انفت داشتن، برای مِثال هر آینه انفت کرده باشد از دانش / کسی که جز به ثنای تو باشدش مفخر (عثمان مختاری - ۲۰۶)
انفت
فرهنگ فارسی عمید

اینت

اینت
این ترا، ترا این، زهی ! به به ! در مورد تعجب نیز به کار می رود
اینت
فرهنگ فارسی معین

اینت

اینت
تو را این، چنان که گویند:اینت میرسد، یعنی تو را این میرسد. (برهان) (هفت قلزم). این تو را. (آنندراج) (انجمن آرا) :
چشمت همیشه مانده بدست توانگران
تا اینت بدره آرد و آن خز و آن حریر.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا

انفت

انفت
انفه. ننگ و عار داشتن. (غیاث اللغات) ، آشفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا