ناشناختن. مقابل شناختن. رجوع به شناختن شود، انکار کردن. خستو نبودن. (یادداشت مؤلف) ، تمیز ناکردن. تمیز ندادن. تشخیص ندادن: آن عقیقی مئی که هر که بدید از عقیق گداخته نشناخت. رودکی
بازشناختن. تشخیص دادن. تمیز کردن. دانستن: تا دو سال آنچنان بهشتی ساخت که کسش از بهشت وانشناخت. نظامی. موج دریا چون بامر حق بتافت اهل موسی را ز قبطی واشناخت. مولوی. و رجوع به شناختن و بازشناختن شود