جدول جو
جدول جو

معنی اسکنبیل

اسکنبیل
گیاهی خودرو از خانوادۀ ریواس با ساقۀ بندبند، که در کویر و شوره زار می روید
تصویری از اسکنبیل
تصویر اسکنبیل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اسکنبیل

اسکنبیل

اسکنبیل
رختچه ای از تیره ترشکها (هفت بندها) که در سواحل آفریقا و آسیای مرکزی و غربی میروید بتو رسو ارطی ارته
فرهنگ لغت هوشیار

اسکنبیل

اسکنبیل
در حیوانات، آنها که پای کوتاه دارند چون گوسفند و گاو و جز آنها مقابل پابلند
لغت نامه دهخدا

استنسیل

استنسیل
نوعی کاغذ که با قلم خاصی بر آن می نگارند و با دستگاه تکثیر از آن نسخه برداری می کنند، کاغذ مومی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین

استنبال

استنبال
برگزیدۀ مال گرفتن. (منتهی الارب) ، طلب مباشرت زن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اسکنجبین

اسکنجبین
سرکنگبین نیز گویند، و آن آنست که سرکه و شهد و روغن کنجد یکجا کرده می خورند. (مؤیدالفضلاء). در ایران روغن کنجد در سکنجبین معمول نیست، شاید در هند مرسوم بوده است. رجوع به سکنجبین شود
لغت نامه دهخدا

استنبل

استنبل
اسلامبول:
چزن بدید از وی نوای بلبلی
پیشش افکنداطلس استنبلی.
مولوی
لغت نامه دهخدا

اسکوبی

اسکوبی
شیخ ابراهیم. خطیب مسجد نبوی. او راست: مزدوجه فی فاخره بین و ابورالبحر و وابورالبر، و آن در مطبعهالحسینیه بسال 1324 هجری قمری بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا

اسبیل

اسبیل
حصنی است در اقصای یمن و گویند حصنی است آنسوی نجیر. شاعر در وصف حمار وحشی گوید:
باسبیل کان بها بُرْهَهً.
من الدهر مانبحته الکلاب.
و این صفت کوه است نه حصن. و ابن الدُمینه گوید: اسبیل کوهی است در مخلاف ذمار و آن منقسم به دو نیمه است نصف آن بمخلاف رُداع و نصف دیگر بشهر عَنْس کشد و بین اسبیل و ذمار پشته ایست سیاه و در آن چاهی است موسوم به حمام سلیمان و مردم از بیماریهای جرب وغیره بدان استشفا کنند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

اسبیل

اسبیل
دزد اسب. (جهانگیری). که بغیر از اسب دزدیدن کار دیگر نکند. (سروری). و رجوع به اسپیل شود، فرمانده لشکر. سردار سپاه
لغت نامه دهخدا