جدول جو
جدول جو

معنی استمزاج

استمزاج
صحبت کردن با کسی برای شناختن میل و خواهش او، رای و عقیده و ارادۀ کسی را در امری جویا شدن
تصویری از استمزاج
تصویر استمزاج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با استمزاج

استمزاج

استمزاج
سرشت پرسی (سرشت مزاج) دریافت اندیشه و خواست از چگونگی مزاج آگاهی بدست آوردن مزاج دانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

استمزاج

استمزاج
مزاج دانی کردن. (وطواط) (غیاث).
- استمزاج کردن، زمینه بدست آوردن. استفسارکردن
لغت نامه دهخدا

استنتاج

استنتاج
بازجستن، بازیافتن بازیافت از زمینه و آغازه طلب نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن از مقدمات، جمع استنتاجات
فرهنگ لغت هوشیار

استمهال

استمهال
مولش خواهی (مولش مهلت) زمان خواستن درنگ جستن زمان خواستن مهلت خواستن
فرهنگ لغت هوشیار

استملاک

استملاک
هیرخواهی (هیر ملک)، هیرداری تملک به ملک گرفتن تصرف کردن
استملاک
فرهنگ لغت هوشیار

استمساک

استمساک
دامن کسی را گرفتن چنگ در زدن دست در زدن تمسک جستن، تمسک اعتصام
استمساک
فرهنگ لغت هوشیار