جدول جو
جدول جو

معنی ادا درآوردن

ادا درآوردن
کنایه از تقلید کردن حرکات کسی از روی مسخرگی و استهزا
تصویری از ادا درآوردن
تصویر ادا درآوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ادا درآوردن

ادا درآوردن

ادا درآوردن
حرکات لغو کردن، تقلید درآوردن حالتی را بطور ساختگی نمودن، شکلک در آوردن به استهزاء تقلید کسی را در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

صدا در آوردن

صدا در آوردن
آوا بر آوردن بانگ در آوردن آواز در آوردن از خود
صدا در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

نوا درآوردن

نوا درآوردن
ادای کسی را درآوردن از حرکات و رفتار و کردار و خاصه حرف زدن و آواز خواندن کسی را تقلید کردن
فرهنگ لغت هوشیار

صدادرآوردن

صدادرآوردن
بانگ درآوردن. آواز از خود درآوردن. رجوع به صدا شود
لغت نامه دهخدا

دم درآوردن

دم درآوردن
دم دار شدن. دارای دم شدن. دم پیدا کردن. دم روییدن بر، به نوی آغازیدن عدم اطاعت. از حد خود تجاوز خواستن (زیردستی نسبت به زبردست). تجاوز کردن زیردستی از حد خود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا