جدول جو
جدول جو

معنی ناخن پیرا

ناخن پیرا
آلتی که با آن ناخن را کوتاه کنند، ناخن گیر، کسی که ناخن های دست و پای دیگران را می چیند و صاف می کند
تصویری از ناخن پیرا
تصویر ناخن پیرا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناخن پیرا

ناخن پیرا

ناخن پیرا
ناخن گیر. ناخن چین. ناخن پیرای. رجوع به ناخن پیرای شود: و اگر بدین کفایت نکند به ناخن پیرا بردارند تا خون تمام برود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

ناخن پیراء

ناخن پیراء
ناخن پیرا. ناخن پیرای. مقص. مقراض: و سنبل را نخست با ناخن پیراء ببرند پس اندر هاون بکوبند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به ناخن پیرا و ناخن پیرای شود
لغت نامه دهخدا

ناخن گیره

ناخن گیره
آلتی که بوسیله آن سرناخن را چینند ناخن برا ناخن پیرا ناخن گیره، چیزی نرم که ناخن در آن بند شود
فرهنگ لغت هوشیار

ناخن گیره

ناخن گیره
. ناخن گیر. مقراض ناخن گیری. ناخن پیرای. ناخن چین
لغت نامه دهخدا

ناخن پریان

ناخن پریان
نوعی از صدف باشد وآن شبیه است به ناخن و بسیار خوشبوی می باشد و عربان اظفارالطیب خوانندش و در عطریات و دواها بکار برند. اگر قدری از آن در زیر زنی که حیض او بند شده باشد دود کنند روان گردد. (برهان قاطع). نوعی از صدف بسیار خوشبوی. (ناظم الاطباء). به هندی ’نکه’ گویند. (فرهنگ نظام). در تحفه گفته: جسم صلبی است صدفی مدور بمانند ناخن آدمی... برای خفقان و صرع نافع است. (انجمن آرای ناصری) :
این کرم بین که از دلت خفقان
برده ایزد ز ناخن پریان.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ناخن گیر

ناخن گیر
وسیله ای که با آن ناخن ها را کوتاه کنند، ناخن چین
ناخن گیر
فرهنگ فارسی عمید

ناخن برا

ناخن برا
مقراضی که بوسیله آن ناخن برند: بتاب یکسرناخن قواره مه را دوشاخ چون سر ناخن برا نمود بتاب. (خاقانی)، مقراض قیچی. توضیح هم} ناخن برا (ی) {صحیح است و هم} ناخن پیرا (ی) {و هیچیک محرف دیگری نیست
فرهنگ لغت هوشیار

ناخن گیر

ناخن گیر
ابزاری برای کوتاه کردن ناخن، چیزی نرم که ناخن در آن گیر کند
ناخن گیر
فرهنگ فارسی معین