معنی سر بلند کردن - فرهنگ فارسی عمید
معنی سر بلند کردن
- سر بلند کردن
- بلند کردن سر خود، سر برافراشتن، سر برداشتن
تصویر سر بلند کردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سر بلند کردن
سر بلند کردن
- سر بلند کردن
- سر بر افراشتن، خود نمایی کردن عرض وجود کردن، افتخار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پا بلند کردن
- پا بلند کردن
- دویدن. بشتاب رفتن:
عزم تو پای باد بند کند
باد هرچند پا بلند کند.
امیرخسرو.
و این تعبیری هندیست
لغت نامه دهخدا
غر ولند کردن
- غر ولند کردن
- غرو لند زدن. غر زدن. غرغر کردن. قر زدن. قرقر کردن. لند و لند کردن. ژکیدن. رجوع به غر و لند زدن شود
لغت نامه دهخدا