جدول جو
جدول جو

معنی رگ شناس

رگ شناس
رگ زن، فصاد، کسی که رگ های بدن را می شناسد
تصویری از رگ شناس
تصویر رگ شناس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رگ شناس

رگ شناس

رگ شناس
رگ زن. فصاد و جراح. (آنندراج) ، آنکه کارش شناختن رگها باشد. رجوع به رگ شناسی شود
لغت نامه دهخدا

رگ شناسی

رگ شناسی
شناختن رگ های بدن، علمی که دربارۀ انواع رگ های بدن و طرز کار آن ها و جریان خون در بدن جانداران بحث میکند، معرفه العروق
رگ شناسی
فرهنگ فارسی عمید

رگ شناسی

رگ شناسی
معرفهالعروق. مبحثی است که از کار رگها و انواع آنها و از طرز جریان خون در بدن موجودات زنده گفتگو می کند. (فرهنگ طبی انگلیسی)
لغت نامه دهخدا

ره شناس

ره شناس
راه شناس. شناسندۀ راه. آشنا به راه. بلد. (از یاداشت مؤلف) :
در آبی چنان کشتی آسان نرفت
و گر رفت بی ره شناسان نرفت.
نظامی.
دگرگونه در دفتر آرد دبیر
ز ره نامۀ رهشناسان پیر.
نظامی.
، شناسندۀ حق. شناسندۀ راه حقیقت. اهل معرفت. (از یادداشت مؤلف) :
نکردی خدای جهان را سپاس
نبودی به دین پروری ره شناس.
دقیقی.
ولیک از دگر ره شناسان هند
شنیدم هم از فیلسوفان هند.
اسدی.
همی جستم از خسرو ره شناس
که نیکیش را چون گزارم سپاس.
اسدی.
به دانش چنین می نماید قیاس
دگر رهبری هست بر ره شناس.
نظامی.
رجوع به راه شناس شود
لغت نامه دهخدا