جدول جو
جدول جو

معنی خوش ترک

خوش ترک
کمی خوش تر و نیکوتر، قدری بهتر و خوشایندتر
تصویری از خوش ترک
تصویر خوش ترک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خوش ترک

خوش ترش

خوش ترش
مَلَس. طعم ترشی آمیخته باشد با شیرینی، چون طعم آلو و مانند آن. (یادداشت مؤلف) :
برگ می صبوح کن سرکه فروختن که چه
گرچه ز خواب جسته ای خوش ترش گرانسری.
خاقانی.
خوش ترش زردچهره آبی را
طبع مرطوب و لون محرور است
شاخ امرود گوئی و امرود
دسته و گرد نای طنبور است.
(از تاج المآثر)
لغت نامه دهخدا

خوشترک

خوشترک
کمی خوش آیندتر. قدری نیکوتر. (ناظم الاطباء). کمی بهتر، نرم تر. آرام تر:
ما که با داغ نام سلطانیم
ختلی آن به که خوشترک رانیم.
نظامی.
فرس خوشترک ران که صحرا خوش است.
نظامی.
، بسیار خوشتر. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خوش تراش

خوش تراش
نیکو تراشیده: بلور خوشتراش مجسمه خوش تراش، خوش شکل زیبا اندام خوش تراش
فرهنگ لغت هوشیار

خوش برش

خوش برش
خیاطی که لباس را خوب می برد و نیک میدوزد خوشدست، جامه ای که برش و دوخت آن نیک باشد
فرهنگ لغت هوشیار

خوش تراش

خوش تراش
ویژگی آنچه خوب تراش خورده است، کنایه از ویژگی آنکه اندام زیبا و متناسب دارد، خوش اندام
خوش تراش
فرهنگ فارسی عمید

خوش سرا

خوش سرا
خُوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مِثال نگه داشت بر طاق بستان سَرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶)
خُوش خوٰان، خُوش لَحن، خُوش نَوا، خُوش اَلحان، خُوش گو، عالی آوازه،
خوش سرا
فرهنگ فارسی عمید