جدول جو
جدول جو

معنی خرتال

خرتال
خرطال، پوست گاو انباشته از پول طلا یا نقره
تصویری از خرتال
تصویر خرتال
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خرتال

خرطال

خرطال
سبوس سابوس یو لاف از گیاهان پارسی تازی گشته خرتال پوست گاو پر از زر (قنطار)
فرهنگ لغت هوشیار

خرطال

خرطال
پوست گاو انباشته از پول طلا یا نقره، برای مِثال دو بدره زر بگرفتم به فتح نارائن / به فتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال (غضایری - شاعران بی دیوان - ۴۶۲)
خرطال
فرهنگ فارسی عمید

خرچال

خرچال
مرغی است بزرگ از جنس هوبره و گوشت آن لذیذ، خرد آنرا چال و بزرگ آنرا خرچال گویند. (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). قسمی از مرغابی است کبودرنگ و بزرگ. (از ناظم الاطباء). مرغی باشد کبودفام و بزرگ و بیشتر در آب باشد و بتازی حباری گویند و بعضی گویند مرغ گوشت ربایست که آنرا خاد گویند. (فرهنگ اوبهی). نام مرغی است بزرگ جثه که گوشت آن لذیذ بوده و آنرا بباز و شاهین و امثال آن شکار کنند. (فرهنگ جهانگیری). بترکی توقدری گویندو بعضی گویند مرغی است آبی و کبودرنگ و بزرگ که ترکان وقداق خوانند که بعضی آنرا ’سرخاب’ و ’میش مرغ’ هم گفته اند. (برهان قاطع). حُباری ̍. جَرْز. (زمخشری). چرز. چغوک. چکاوک. چلوک. چگاو. سرخاب. مانورک. ابوالملیح. شوار. قبره. (از شرفنامۀ منیری) :
شکار باز خرچال و کلنگ است.
عنصری.
همیشه در فزع از وی سپاههای ملوک
چنان کجابنواحی عقاب بر، خرچال.
؟ (لغت فرس).
به اهتمام کند هر زمان عقاب عتاب
بعهد معدلت او کبوتر و خرچال.
شمس فخری.
مرغی است شبیه به حُباری ̍، از آن کوچکتر و در کنار آبها می باشد، گرم و غلیظ و مولد خون سوداوی و مصلحش مهرّا پختن و با دارچینی و آبکامه بدون روغنها استعمال نمودن. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، کودن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا