جدول جو
جدول جو

معنی ختنبر

ختنبر
مفلس و تهیدستی که تظاهر به ثروتمندی می کند، برای مثال بدانسان که هستی چنان می نمای / مزن هرزه لاف و ختنبر مباش (فرخی - ۴۵۳)، توانگری که تظاهر به تنگدستی و بینوایی کند، برای مثال با فراخی ست ولیکن به ستم تنگ زید / آنچنان شد که چون او هیچ ختنبر نبود (ربنجنی - شاعران بی دیوان - ۱۳۰)
تصویری از ختنبر
تصویر ختنبر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ختنبر

ختنبر

ختنبر
مفلس را گویند که لاف توانگری زند وخود را مالدار وا نماید. (از برهان قاطع) (شرفنامۀمنیری) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). آن کسی باشد که گوید مرا چندین چیز است و هیچ ندارد:
با فراخیست و لکن بستم تنگ زید
آن چنان شد که چنو هیچ ختنبر نبود
ابوالعباس مروزی.
بدانسان که هستی چنان می نمایی
مزن هرزه لاف و ختنبر مباش.
فرخی.
نبردست او بهر هرچند لافد
ولی عقل داند که هست او ختنبر.
شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری).
، بر عکس معنی فوق بنظر آمده است یعنی توانگری که شکوه مفلسی کند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) ، لافی. لافزن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

لتنبر

لتنبر
لت انبار: بر دل مکن مسلط گفتار هر لتنبر هرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر. (شاکر بخاری لفااق. 132)
فرهنگ لغت هوشیار

کتنبر

کتنبر
کتنبل. مردم کاهل و لندی و شکم پرست و پرخور باشد. (برهان) (آنندراج). کاهلی بود بسیارخوار. (اوبهی). تنبل. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا