جدول جو
جدول جو

معنی چرخ وش

چرخ وش
چرخ وار مانند چرخ، شبیه چرخ در حرکت و گردش
تصویری از چرخ وش
تصویر چرخ وش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرخ وش

چرخ وش

چرخ وش
چرخ مانند. چرخ وار:
تیر چون در زه نشاندی بر کمان چرخ وش
گفتی او محور همی راند ز خط استوا.
خاقانی.
رجوع به چرخ شود
لغت نامه دهخدا

تلخ وش

تلخ وش
تلخ مانند، تلخ مزه، کنایه از می، باده، برای مِثال آن تلخ وش که زاهد اُم الخبائثش خواند /... (حافظ - ۲۶ حاشیه)
تلخ وش
فرهنگ فارسی عمید

فره وش

فره وش
فُروهَر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فَروَر
فره وش
فرهنگ فارسی عمید

پرخروش

پرخروش
پرغوغا، پرجنجال، برای مِثال همی کوه پرناله و پرخروش / همی سنگ خارا برآمد به جوش (فردوسی۴ - ۱۳۹۱)
پرخروش
فرهنگ فارسی عمید

چرخ پر

چرخ پر
در اصطلاح ورزشکاران، پریدن بهوا در وقت چرخیدن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

چرک گوش

چرک گوش
مادۀ زردرنگی که در سوراخ گوش تولید گردد. (ناظم الاطباء). زهر گوش. تلخی گوش. مادۀ زردرنگ و تلخ و چرب که در گوش پدید آید. ریم گوش. مادۀ زردی که عادهً از درون گوش تراود. صَملاخ. صُملوخ. (منتهی الارب). وَسَخ ُالاْ ُذُن. رجوع به چرک شود
لغت نامه دهخدا