جدول جو
جدول جو

معنی پس روی

پس روی
مقابل پیش روی، حرکت به عقب، پیروی، متابعت
تصویری از پس روی
تصویر پس روی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پس روی

پسروی

پسروی
پیروی. اِتباع. اتبّاع. تبعیت. متابعت:
نیکخو گشتی چو کوته کردی از هر کس طمع
پیشرو گشتی چو کردی عاقلان را پس روی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پس رو

پس رو
مخفف پس رونده. پی رو. تَبع. تابع. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (صراح اللغه). تبیع. (دهار) (منتهی الارب). آثف. (مهذب الاسماء). تألی. (منتهی الارب). مقتدی، مأموم:
همه گر پس رو و گر پیشوائیم
در این حیرت برابر می نمائیم.
عطار.
سَتِه. پس رو قوم. استتلاء، پس رو چیزی شدن خواستن کسی را. تلو، پس رو چیزی. (منتهی الارب) ، دنبال:
دعای خالص من پس رو مرادتو باد
که به زیاد توام نیست پیشوای دعا.
خاقانی.
- پس روان، اتباع. اخلاف. قَطین. حشم. (دهار). امت. توابع. اعقاب. آل. تبع. سَتل. داجَه، پس روان لشکر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا