پاک گهر پاک گهر پاک نژاد. اصیل. مَحض. مَحضه. پاکزاد. پاکزاده. حلال زاده: شاد باش ای ملک پاکدل پاک گهر کام ران ای ملک نیکخوی نیک خصال. فرخی لغت نامه دهخدا
پاک مهر پاک مهر که دوستی او مشوب بغرض نباشد. صفی ّ. صفیّه: یکی آفرین کرد بوزرجمهر که ای شاه روشن دل و پاک مهر. فردوسی لغت نامه دهخدا