شغل و عمل آهنگر، برای مثال مرا نیست زآهنگری ننگ و عار / خرد باید و مردی ای بادسار (فردوسی۲ - ۷۶۷)، ساختن آلات و ادوات از آهن، کارگاهی که این کار در آن صورت می گیرد
شغل و عمل آهنگر. حرفۀ حداد: هوشنگ بجای او نشست... و دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد. (نوروزنامه). چو بشناخت (هوشنگ آهن را) آهنگری پیشه کرد کجا زو تبر وَ ارّه و تیشه کرد. فردوسی. مرا نیست زآهنگری ننگ و عار خرد باید و مردی ای بادسار. فردوسی. ، {{اِسمِ مُرَکَّب}} دکان آهنگر.حدّادی
در بیت ذیل شاید بمعنی کوشا و مجدّ و ساعی باشد: همان کودکش را بفرهنگیان سپردی (اردشیر) چو بودی ز آهنگیان بهر برزنی بر، دبستان بدی همان جای آتش پرستان بدی. فردوسی. و شاید تأیید میکند این حدس را دو بیت زیرین: چو هنگام فرهنگ باشد ترا بدانائی آهنگ باشد ترا بایوان نمانم که بازی کنی ببازی چنین سرفرازی کنی. فردوسی. و معهذا ظاهراً آهنگیان بیشتر صفت پدر کودک می نماید نه کودک، و در آن حال معنی آهنگیان معلوم نیست
پیشه وری که آهن در کوره تافته و کوبد و آلات آهنینه سازد. حداد. هبرَقی. هالکی. قین. ریّام. نهامی. نهامین: کشاورز و آهنگر و پای باف چو بیکار باشند سَرْشان بکاف. ابوشکور. سر سروران زیر گرز گران چو سندان بد و پتک آهنگران. فردوسی. وزآن چرم کآهنگران پشت پای بپوشند هنگام زخم درای همان کاوه آن بر سر نیزه کرد... فردوسی. برآمد چکاچاک زخم سران چو پولاد با پتک آهنگران. فردوسی. به پیش آوریدند آهنگران غل و بند وزنجیرهای گران. فردوسی. بفرمای آهنگر آرند چند ز پای من اکنون بسایند بند. فردوسی. بر آن بی بها چرم آهنگران برآویختی نوبنو گوهران. فردوسی. بیارید داننده آهنگران یکی گرز سازند ما را گران. فردوسی. چنانش بکوبم بگرز گران که فولاد کوبند آهنگران. فردوسی. نخست اندرآمد بگرز گران همی کوفت چون پتک آهنگران. فردوسی. یکی بی زیان مرد آهنگرم ز شاه آتش آید همی بر سرم. فردوسی. یکی نامور بود بوراب نام پسندیده آهنگری شادکام همی کرد او نعل، اسپان شاه ورا نزد قیصر بدی دستگاه. فردوسی. نه خسرونژادی نه والاسری پدرْت از سپاهان بد آهنگری. فردوسی