جدول جو
جدول جو

معنی آرام یافتن

آرام یافتن
آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن
تصویری از آرام یافتن
تصویر آرام یافتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آرام یافتن

آرام یافتن

آرام یافتن
استراحت کردن ظسودن، یاآرام یافتن بچیزی. بدان تسلی گرفتن
آرام یافتن
فرهنگ لغت هوشیار

آرام یافتن

آرام یافتن
استراحت کردن. برآسودن. مستریح شدن:
وز آن پس بکین سیامک شتافت (کیومرث)
شب و روز آرام و خفتن نیافت.
فردوسی.
سپهدار بشنید و آرام یافت
خوش آمدْش از آن مهتران کام یافت.
فردوسی.
یکی بی هنر بود نامش گراز
کزو یافتی شاه (خسروپرویز) آرام و ناز
که بودی همیشه نگهبان روم
یکی دیوسر بود و بیداد و شوم.
فردوسی.
شوریده ای که در آن سفر همراه ما بودنعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت. (گلستان).
- آرام یافتن بچیزی، بدو تسلی گرفتن
لغت نامه دهخدا

رام یافتن

رام یافتن
مطیع و فرمانبردار دیدن. در حال تسلیم دیدن. در زیر فرمان یافتن. غیرعاصی و خاطی دیدن. از سرکشی دور یافتن:
ز وصلم کام خواهی یافت آخر
زمان را رام خواهی یافت آخر.
ناظم هروی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا