جدول جو
جدول جو

معنی انگار کردن

انگار کردن
پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
تصویری از انگار کردن
تصویر انگار کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با انگار کردن

انگار کردن

انگار کردن
فرض کردن. تقدیر کردن. شمردن. تصور کردن. پنداشتن. گرفتن. تقدیر کردن. انگاشتن. گمان کردن: انگار می کنم که ورنجستم. انگار کن اینجا خانه ماست، اینجا هم مسجد. (از یادداشتهای مؤلف). و رجوع به انگار شود، نسناس را گویند یعنی دیومردم، و آن جانوری باشد وحشی شبیه به آدمی. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، در مؤیدالفضلاء به معنی بسباس آمده است که بهندی جاوتری می گویند. (برهان قاطع). و رجوع به انجدان و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا

انکار کردن

انکار کردن
وازدن افراچ گفتن امتناع کردن وازدن ناخستو شدن
انکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار