جدول جو
جدول جو

معنی ابن عم

ابن عم
پسر عمو، پسرعم، عموزادۀ مذکر، پسربرادر پدر
تصویری از ابن عم
تصویر ابن عم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ابن عم

ابن عم

ابن عم
پسرعمو. (محمود بن عمر ربنجنی). پسرعم. عموزاده. عم زاده. پسر نیای پدری. (مهذب الاسماء).
- ابن عم ّ کلاله، پسر نیای دور. (مهذب الاسماء).
- ابن عم ّ لَح، پسر نیای نزدیک. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

ابن عمر

ابن عمر
جزیرۀ ابن عمر، نام شهری میان موصل و نصیبین، و گویند جبل جودی که کشتی نوح بدان قرار کرد نام کوهی نزدیک بدین شهر است. و این شهر را عبدالعزیز بن عمر برقعیدی پی افکنده است و نسبت بدان جَزَریست. (از ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا

ابن قم

ابن قم
شاعری ادیب، ورسالۀ او که بصاحب سبا ابوحمیر نوشته مشهور است
لغت نامه دهخدا

بن عم

بن عم
مخفف ابن عم:
همچو یکی یار زی رسول چرا بود
آنکه برادرْش بود و بن عم و داماد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

بنی عم

بنی عم
پسران عمو عمو زادگان: (بسی برنیامد که بنی عم سلطان بمنازعت برخاستند و ملک پدر خواستند)
بنی عم
فرهنگ لغت هوشیار