جدول جو
جدول جو

معنی یخ تراش

یخ تراش
ابزاری مانند داس که با آن یخ را می تراشند
تصویری از یخ تراش
تصویر یخ تراش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یخ تراش

ریش تراش

ریش تراش
کسی که موی سر و صورت افراد را اصلاح می کند، تراشندۀ ریش، وسیلۀ کوچک برقی برای تراشیدن موی صورت
ریش تراش
فرهنگ فارسی عمید

بت تراش

بت تراش
که بت تراشد. بت ساز. بت گر. (از آنندراج). صنم تراش. کسی که بت می سازد و بت می تراشد. (ناظم الاطباء). آنکه از سنگ صورت بت برآرد.
- آزر بت تراش، نام پدر (یا عم) ابراهیم پیغمبر است: همچو آزر بت تراش که جواب حجت پسر نداشت بجنگش برخاست. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا

خط تراش

خط تراش
نام چاقویی است که خط را می تراشد و پاک می کند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

عیب تراش

عیب تراش
عیب تراشنده. عیب جوینده. عیب نهنده بر دیگران:
چه بلا عیب تراشم، که حسد کم بادا
مشنو عیب زر ده دهی از سیم دغل.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نی تراش

نی تراش
آنکه نی می تراشد. و نیز رجوع به نی تراشی شود
لغت نامه دهخدا