متعثکله متعثکله بسیارخوشه. یقال: عذق متعثکل و نخله متعثکله و کذلک عذق متعثکل و نخله متعثکله. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
متعاظله متعاظله ملخ بر هم نشسته و لازم گرفته یکدیگر را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاظل شود لغت نامه دهخدا
متعادیه متعادیه ارض متعادیه، زمین مختلف با سنگ و کلوخ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). زمین مختلف سنگناک دارای دره و زمین باسنگ و کلوخ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعادی شود لغت نامه دهخدا
متبادله متبادله مؤنث متبادل. - حمای متبادله، آن است که یک تب به آخر رسیده سپس تب دیگر ظاهر شود. (بحرالجواهر، یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به متبادل و تبادل شود لغت نامه دهخدا