جدول جو
جدول جو

معنی گریزاندن

گریزاندن
فراری دادن، اسباب فرار کسی را فراهم ساختن
تصویری از گریزاندن
تصویر گریزاندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گریزاندن

گریزاندن

گریزاندن
فرار دادن، قاچاقی مال التجاره را بجایی بردن تا حقوق گمرکی و عوارض را ندهند
فرهنگ لغت هوشیار

گریزاندن

گریزاندن
فرار دادن، رهانیدن مال التجاره از باج و گمرک از راهی غیرمسلوک تا باج ندهد. قاچاق کردن. رجوع به گریزانیدن شود
لغت نامه دهخدا

گریزانیدن

گریزانیدن
گریزاندن: 1 در آن عهد که شیرویه خویشاوندان را میکشت دایه او او را بگریزانید و باصطخر پارس برد، گریزاندن
فرهنگ لغت هوشیار

گمیزاندن

گمیزاندن
بشاشیدن واداشتن گمیزیدن فرمودن شاشیدن کنانیدن
گمیزاندن
فرهنگ لغت هوشیار

گریزانیدن

گریزانیدن
فرار دادن. تهریب. (منتهی الارب). رهانیدن: در آن عهد که شیرویه خویشاوندان را میکشت دایۀ او او را بگریزانید و به اصطخر پارس برد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 111). در شهر بیت المقدس غار ابراهیم علیه السلام است که مادرش از نمرود آنجا گریزانید، و اندر آنجا بزرگ شد. (مجمل التواریخ والقصص) ، نجات دادن مال التجاره و غیره از گمرک از راه غیرمسلوک برای ندادن باج و مالیات گمرکی. رجوع به گریزاندن شود
لغت نامه دهخدا