گرو گرفتن گرو گرفتن چیزی را یا شخصی را به رهن گرفتن. چیزی را در مقابل وامی از وام گیرنده به گرو خواستن لغت نامه دهخدا
فرو گرفتن فرو گرفتن احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن فرهنگ فارسی عمید
فرو گرفتن فرو گرفتن در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن فرهنگ لغت هوشیار
گرم گرفتن گرم گرفتن گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند فرهنگ لغت هوشیار
گرد گرفتن گرد گرفتن پاک کردن گرد و غبار چیزی زدودن گرد، پوشیده شدن از گرد و غبار. گرد گرفتن کسی یا چیزی را فرهنگ لغت هوشیار
گلو گرفتن گلو گرفتن گرفته شدن راه گلو گیر کردن چیز در گلو، دچار رنج و الم و غصه شدن، گرفتن و فشار دادن گلوی انسان یا جانوری را، دچار رنج والم کردن فرهنگ لغت هوشیار