معنی غیه زدن - فرهنگ فارسی عمید
معنی غیه زدن
- غیه زدن
- بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
تصویر غیه زدن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با غیه زدن
غیب زدن
- غیب زدن
- ناپدید شدن ویدا گشتن گم شدن ناپدید شدن: ناگهان غیبش زد
فرهنگ لغت هوشیار
غویه زدن
- غویه زدن
- مسکه برآوردن. (ناظم الاطباء). روغن گرفتن. بیرون آوردن روغن بوسیلۀ غویه یعنی چوب روغنکشی. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 190 ب) (اشتینگاس). رجوع به غویه شود
لغت نامه دهخدا
بخیه زدن
- بخیه زدن
- کوک زدن پارچه دوختن شکاف جامه، دوختن انساج و محل شکافتگی عضو پس از ختم عمل جراحی بخیه کردن، یا دورادور بخیه زدن، شلال کردن
فرهنگ لغت هوشیار