جدول جو
جدول جو

معنی غم داشتن

غم داشتن
کنایه از غصه خوردن، اندوه خوردن، غم خوردن
تصویری از غم داشتن
تصویر غم داشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غم داشتن

غم داشتن

غم داشتن
اندوه داشتن غصه داشتن یا غم کسی یا چیزی داشتن، در اندیشه وی بودن باک از کسی یا چیزی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

غم داشتن

غم داشتن
غصه داشتن، در اندیشۀ کسی یا چیزی بودن. اعتنا و توجه داشتن به چیزی یا کسی. باک داشتن از کسی یا چیزی:
همه روز گر غمخوری غم مدار
چو شب غمگسارت بود در کنار.
سعدی (بوستان).
کو فرض خدا نمیگزارد
از قرض تو نیز غم ندارد.
سعدی (گلستان).
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد غم خویشش
وآن سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش.
سعدی (بدایع).
از حادثه لرزند بخود کاخ نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم.
صائب تبریزی.
- امثال:
غم نداری بز بخر، نظیر: کور بیکار مژۀ خود را میکند
لغت نامه دهخدا

چم داشتن

چم داشتن
رونق و معنی و مفهوم داشتن. (از فرهنگ اسدی ذیل لغت چم). با معنی و بارونق بودن:
چه جویی آن ادبی کان ادب ندارد نام
چه گویی آن سخنی کان سخن ندارد چم.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
و رجوع به چم شود، عادت داشتن. معتاد بودن. در تداول عامه، بخصوص در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه، به معنی داشتن عادت در انجام دادن کاری با یکی از دو دست و نظایر این قبیل عادتها. چنانکه فی المثل کسی که چاقو یا قلم یا بیل را بدست چپ می گیرد، گوید: من به این دست چم دارم. یا با آن دست چم ندارم. و رجوع به چم شود.
لغت نامه دهخدا