جدول جو
جدول جو

معنی عواصف

عواصف
جمع واژۀ عاصف، تند، شدید، باد تند و شدید
تصویری از عواصف
تصویر عواصف
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عواصف

عواصف

عواصف
جَمعِ واژۀ عاصف. (اقرب الموارد) (دهار) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به عاصف شود. بادهای سخت و تند. (غیاث اللغات) : او چون کوه بر زحمت عواصف و صدمۀ زلازل مصابرت میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 214). از صواعق رعدو برق و عواصف جنوب و شمال خیمه ها فرونشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 227). چون به سرحد خراسان رسید از عواصف بأس و قواصف غیظ پدر ایمن شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 380). و از رهگذر عواصف قهر و صواعق سخط که کوه طاقت آن ندارد برخیزند. (جهانگشای جوینی) ، جَمعِ واژۀ عاصفه. (ناظم الاطباء). رجوع به عاصفه شود
لغت نامه دهخدا

عواصم

عواصم
عاصمه، پایتَخت، شهری که مرکز سیاسی یک کشور و محل اقامت پادشاه یا رئیس جمهوری و هیئت دولت باشد، تَختگاه، دارُالسَّلطَنِه، دارُالخِلافَه، سَوادِ اَعظَم، دارُالمُلک
عواصم
فرهنگ فارسی عمید

قواصف

قواصف
قاصف ها، شکننده ها، بادهای شدید و تند که درختان را بشکند، رعدهای سخت و غرنده، جمعِ واژۀ قاصف
قواصف
فرهنگ فارسی عمید